پلکان

پی آواز حقیقت...

پلکان

پی آواز حقیقت...

۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

نظریه ی بازی ها و قانون پایستگی دمپایی

چهارشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۵، ۰۴:۴۹ ب.ظ


( خاطره ای از عزیزترین دوستانم)

اوایل مهرماه سال 1387 با رضا به تهران آمدیم. تازه ارشد قبول شده بودیم و با توجه به اینکه در پایتخت خانه ای نداشتیم ناچار باید طعم زندگی خوابگاهی را می چشیدیم. زندگی دیگرگونه یِ خوابگاه، تلخی ها و شیرینی های ویژه ای داشت. تجربه هفت ساله ی زندگی خوابگاهی در کوی دانشگاه تهران سرشار از ماجراهای رنگ رنگ و گونه گون بود که در این نوشتار یکی از آن ها را با خوانندگان این مطلب به اشتراک می گذارم.

همان هفته اول با رضا برای خرید وسایل مورد نیازمان به مغازه رفتیم و علاوه بر یه سری خرت و پرت، یک جفت دمپایی خریدم. وقتی به اتاق برگشتم و محمد چیزهایی را که خریده بودیم وارسی کرد با تعجب از من پرسید: دمپایی؟؟!!! من که گویی ندانسته مرتکب جنایتی نابخشودنی شده بودم با کمی ترس و لرز گفتم: آ...ری. بعد محمد با خنده به من گفت: نیازی نبود دمپایی بخری. حالا نوبت من بود که با نگاه عاقل اندر سفیه به محمد خیره شوم... چیزی نگفتم و فقط پیش خودگفتم محمد چه می گویی؟!

فردای روزی که دمپایی را خریده بودم تصمیم گرفتیم با رضا و محمد به غذاخوری بروم. وقتی درب اتاق رسیدم از دمپایی خبری نبود. از بچه ها در مورد دمپایی پرسیدم. دیدم محمد با همان چهره به من نگاهی کرد و خندید. تازه معنای کلام نکوهش آمیز دیروزش رو فهمیدم. آری! دمپایی را دزدیده بودند. محمد به من گفت یکی از دمپایی ها را بردار. نگاهی به اطراف کردم و دیدم اطرافمان دمپایی های زیادی است، اما نتوانستم خودم را راضی کنم و بی اجازه، دمپایی دیگران را بپوشم. ناچار کفشم را پوشیدم و به سمت سلف راه افتادیم.

وقتی در سلف مشغول غذا خوردن بودم ناگاه محمد به من گفت: مجتبی! متوجه نمی شوم که چرا با کفش آمدی؟ شگفت زده به او نگاه کردم و گفتم دمپاییِ من نبود، پس حق نداشتم بپوشم. محمد در جواب به من گفت: مگر تو قانون پایستگی دمپایی را نمی دانی؟ گفتم: نه! گفت: در خوابگاه هیچ دمپایی جدیدی به وجود نمی آید و هیچ دمپایی از بین نمی رود، فقط از پایی به پای دیگر منتقل می شود. من نیز در پاسخ گفتم: این یعنی هرج و مرج و بی احترامی به حقوق دیگران. محمد مأیوسانه به من خیره شد و سری تکان داد و اگرچه دیگر سخنی به زبان نیاورد ولی صدای دلش را می شنیدم که می گفت: باش تا صبح دولتت بدمد...

چند روز بعد باز هم با رضا برای خرید دمپایی به مغازه رفتیم و فروشنده با خنده به من گفت: من که همان روز به شما گفتم برای دوستتان هم دمپایی بخر! بیچاره نمی دانست این دمپایی را هم برای خودم میخواهم.روز بعد از خرید دمپایی دوم، باز هم وقتی تصمیم گرفتم به محیط کوی بروم و قدم بزنم دیدم از دمپایی جدید خبری نیست. به شدت ناراحت شدم. یاد حرف های محمد افتادم که می گفت: عیبی ندارد... دمپایی بقیه را بپوش... کی به کیست؟ از طرف دیگر پیش خود می گفتم پوشیدن دمپایی دیگران ناپسند است. افکارم مثل «گربه-سگ» به جان هم افتاده بودند و درون من گرد و خاک و غوغایی به پا شده بود. بالاخره در این دعوای خودیبخش به اصطلاح شیطانی ام نتواسنت مرا بفریبد و باز هم کفش خود را به پا کردم.

مدتی نگذشت که دمپایی سوم رو خریدم و اتفاقی که برای قبلی ها افتاده بود گریبانگیر دمپایی جدید شد. این بار واقعا ناراحت شده بودم و زد و خوردی که بین سگ و گربه درونی من ایجاد شده بود نتیجه جدیدی داد. اولین دمپایی را که دیدم پوشیدم در حالی که می­دانستم مال دیگری است. بعد از این اتفاق هرگز دمپایی جدیدی نخریدم چرا که هر وقت کسی دمپاییم رو می دزدید یا به تعبیر دقیق تر از دمپاییم استفاده می کرد من هم دمپایی کس دیگری را برمی داشتم.

اکنون که مدت ها از آن ماجرا می گذرد داستان را به گونه ای دیگر می بینم.اگر قرار بود همه به نگرش اخلاقی «بایستگی احترام به اموال دیگران» پایبند می بودند در طول هفت سال دوره خوابگاهی در دوره ارشد و دکتری حد اقل باید هفت دمپایی می­خریدم، چون ناخواسته دمپایی ها فرسوده می شدند این در حالی است کهدر طول این مدت فقط سه دمپایی خریده بودم. از طرفی با وجود نقض قاعده احترام به اموال دیگران در خوابگاه؛ هیچگاه هیچ یک از ساکنین آنجا بی دمپایی نمی­ماندند. در واقع اگر فقط به تعداد یک چهارم افراد،دمپایی وجود داشته باشد هیچگاه کسی با نبود دمپایی رو به رو نمی شود. حال دیگر می دانمدر جامعه خوابگاهی بر خلاف محیط بیرون، احترام به ملکیت دمپایی دیگران یک «باید اخلاقی» نبود. ناخواسته نظریه بازی های وینکنشتاین به ذهنم خطور می کند که طبق آن قواعد هر بازی نسبت به بازی های دیگر متفاوت است و  به این بستگی دارد که چه قاعده ای را در بازی خود به رسمیت بشناسید. کاربرد قواعد بازی فوتبال در بازی بسکتبال یا شطرنج بی معناست. و نیز نظریه پوزیتویست های اخلاقی که می گویند قواعد اخلاقی در جوامع مختلف، متفاوتند. به هر روی قانون «پایستگی دمپایی» به من آموخت که عبارت «نباید اموال دیگران را بدون اجازه آن ها پوشید» یک قاعده اخلاقی فراگیر و همه جایی نیست. بلکه می توان بازی هایی را تصور کرد که چنین قواعدی در آن ها  بی اعتبارند.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۵ ، ۱۶:۴۹
محمدرضا‍ حمیدی